صفحه شخصی مژگان فدایی   
 
نام و نام خانوادگی: مژگان فدایی
استان: تهران - شهرستان: تهران
رشته: کارشناسی ارشد عمران
تاریخ عضویت:  1389/11/30
 روزنوشت ها    
 

 غول چراغ جادو بخش عمومی

14

غول چراغ جادو
زن در حال قدم زدن در جنگل بود که ناگهان پایش به چیزی برخورد کرد.

وقتی که دقیق نگاه کرد چراغ روغنی قدیمی ای را دید که خاک و خاشاک زیادی هم روش نشسته بود.
زن با دست به تمیز کردن چراغ مشغول شد و در اثر مالشی که بر چراغ داد طبیعتا یک غول بزرگ پدیدار شد....!!!
زن پرسید : حالا می تونم سه آرزو بکنم ؟؟
غول جواب داد : نخیر ! زمانه عوض شده است و به علت مشکلات اقتصادی و رقابت های جهانی بیشتر از یک آرزو اصلا صرف نداره،همینه که هست....... حالا بگو آرزوت چیه؟
زن گفت : در این صورت من مایلم در خاور میانه صلح برقرار شود و از جیبش یک نقشه جهان را بیرون آورد و گفت : نگاه کن. این نقشه را می بینی ؟ این کشورها را می بینی ؟ اینها ..این و این و این و این و این ... و این یکی و این. من می خواهم اینها به جنگ های داخلی شون و جنگهایی که با یکدیگر دارند خاتمه دهند و صلح کامل در این منطقه برقرار شود و کشورهایه متجاوزگر و مهاجم نابود شون.
غول نگاهی به نقشه کرد و گفت : ما رو گرفتی ؟ این کشورها بیشتر از هزاران سال است که با هم در جنگند. من که فکر نمی کنم هزار سال دیگه هم دست بردارند و بشه کاریش کرد. درسته که من در کارم مهارت دارم ولی دیگه نه اینقدر ها . یه چیز دیگه بخواه. این محاله.
زن مقداری فکر کرد و سپس گفت: ببین...
من هرگز نتوانستم مرد ایده آل ام راملاقات کنم.
مردی که عاشق باشه و دلسوزانه برخورد کنه و با ملاحظه باشه.
مردی که بتونه غذا درست کنه(!!!) و در کارهای خانه مشارکت داشته باشه.
مردی که معشوق خوبی باشه و همش روی کاناپه ولو نشه و فوتبال نگاه نکنه(!!!!!)
ساده تر بگم، یک شریک زندگی ایده آل.

غول مقداری فکر کرد و بعد گفت : اون نقشه لعنتی رو بده دوباره یه نگاهی بهش بندازم !!!!!!!ا

سه شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 08:44  
 نظرات    
 
مهدی ناظمی 20:43 سه شنبه 27 اردیبهشت 1390
11
 مهدی ناظمی
خانم فدایی از شما بعیده...تازه قائله قبلی تموم شده بود چرا دوباره هیزم بر این آتش زیر خاکستر هزاران ساله نزاع بی پایان مردان و زنان میریزید.من به شدت تکذیب میکنم اون آقا غوله ایرانو ندیده بوده حتما
مهدی سهرابی 08:17 چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390
6
 مهدی سهرابی
شانس ما رو مطمئنی اون خانم چیز دیگه ای نمی خواست؟
امیر محفوظپور 08:23 چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390
7
 امیر محفوظپور
با سلام . چون تعداد این جور مردها خیلی زیاد است غول گیج شده بود.
رسول والی 10:08 چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390
5
 رسول والی
یعنی ما مردها اینقدر کریهیم؟؟!!!
بهروز شیربان 12:30 چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390
8
 بهروز شیربان
اشکالی نداره آقای ناظمی این داستان یه کم تحریف شده شما جای "مرد" و "زن" رو عوض کن و دوباره بخونش ;)
جواد دلیری راد 12:36 چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390
10
 جواد دلیری راد
ممنون از لطفتون نسبت به آقایون.
حتما به این آرزوش میرسه.
چون پسرها در زمان قدیم دنبال زغال بودن تاسبیل بزارند و مرد و شبیه پدر بشن اما حالا پسر ها ابرو برمیدارند تا شبیه مادر بشن.
این زن به آرزوش میرسه.
محمدرضا رفیعی 12:40 چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390
5
 محمدرضا رفیعی
ba slam
mard o zan age vaghean vazayefeshono anjam nadand farghi nemikonand
vay be rozi ke yekishon on yeki ro moghaser bedone
va badtar az on zana bioftan roye dande laj
ghole cheraghe jado ke sahle naozobelah khoda ham nemitone kari kone.
مژگان فدایی 12:57 چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390
9
 مژگان  فدایی
یه سلام دوستانه خدمت دوسای گرامی
هدفم از قرار دادن این روز نوشت به این دلیل بود که فضا یکم عوض شه وگرنه ما خانوما اصلا ازتداعی شدن حقایق تلخ لذت نمیریم ولی خب چه میشه کرد نمیشه حقایق رو نادیده گرفت.جناب محفوظپور واقعا آفرین به این همه اعتماد بنفس جدا"جای تقدیر داره واما جناب والی،بنده قصد جسارت نداشتم اون قول چراغ جادو هم حتما سرش شلوغ بوده خانوم بچه ها هم لیست خرید دادن بهشون وباید سر وقت خرید میکرده وگرنه شاید شاید میتونسته آرزوی دوم خانوم رو بر آورده کنه!!!!!!!!!
:=)
نوش افرین کرمی 14:22 چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390
5
 نوش افرین کرمی
چرا آقایون از واقعیت انقدر واهمه دارن؟
مژگان فدایی 14:32 چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390
9
 مژگان  فدایی
جناب شیریان دست شما درد نکنه یعنی بنده مطالب تحریف شده میذارم؟بنده اصلا قصد گمراهی دوستان رو ندارم اتفاقا این نسخه ی اصلی هستش مطمئن باشید:)
ارش احمدی 15:15 چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390
6
 ارش احمدی
ظاهرا بعضی جنگ ها در هیچ زمان و دوره ای پایان نمی یابد چرا؟؟!
یحیی بهمنی 15:57 چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390
8
 یحیی  بهمنی
خانم فدایی؛ دست شما درد نکنه با این مطلب قشنگتون؛ با این مطلب و نظر دوستای دیگه، تو این عصریه کلّی خندیدم و سرحال شدم!!
اما نتیجه‌گیری من: (مطابق فالس آنگاه ترو...)
بهر حال از اونجا که حقیقت تلخه و تلخی هم ناراحت کننده
از طرفی من و بسیاری از دوستان نه تنها ناراحت نشدیم بلکه کلّی هم خندیدیم
میشه نتیجه گرفت که این مطلب قطعا حقیقت نداره که بخواد تلخ باشه و ناراحتمون کنه!!
اینطور نیست آقای ناظمی؟ آقایون دیگه و خانم کرمی نظرتون چیه؟
رسول والی 16:35 چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390
6
 رسول والی
دوستان عزیز سلام.
بنده در ابتدا یک نظر با لحن شوخی عرض کردم اما نمی دونستم تا این حد جریان جدی بشه.

اول از همه تشکر میکنم از خانم فدایی که با مطلبی طنز، اشاره به یکی از معضلات جامعه ما یعنی مردسالاری کردند. این باور زشت و قبیح که در پستوی ذهن خیلی از مردها جا خوش کرده، گرچه در ظاهر متمدن و باشخصیت باشند.

بنده در اینجا میخوام با صراحت عرض کنم افرادی که به این مطلب خانم فدایی واکنش منفی نشون دادند، ممکنه براشون سخت باشه ولی بهتره یک بار برای همیشه کند و کاوی عمیق در ذهنشون انجام بدن و این باور غلط رو برای همیشه نابود کنن چون ریشه بسیاری از اختلافات و حتی جدایی هاست.

ما هیچکدوم مقصر نیستیم. این و بسیاری از باور های نادرست دیگه از زمان کودکی بطور ناخود آگاه در ذهن ما فرو رفته و با لایه های عمیق ذهن ما عجین شده. اما ما هر زمان که بخواهیم میتونیم این باور ها رو عوض کنیم.

چند نمونه دیگه از این باورهای نادرست:

آدمهای فقیر محترم تر از آدمهای پولدارند.
زن ضعیف و نادان است.
مرد نژاد برتر است.
بزرگ شدن تلخ است و کودکی شیرین.
پیر شدن تلخ و دردناک است.
اگر کسی پیشرفت کند مانع موفقیت من می شود.
خدا عذاب دهنده است.
دنیا مکان تلخ و دردناک وعذاب آوری است.

و هزاران باور دیگر که هیچ گاه بطور مستقیم خودشان را بروز نمی دهند، ولی عامل رفتارهای ما هستند.
پس دوست عزیز من، سرنوشت ما ساخته ی اعمال ماست، و اعمال ما منشا گرفته از افکار ماست. و حقیقتا باور های ماست که افکار مارو بوجود میاره.

هیچکدام از ما در بوجود آمدن این باور های غلط مقصر نبوده ایم، اما سهل انگاری، ساده اندیشی و عدم توجه به مسائل مهمی از این قبیل، و مقاومت در برابر تغییر، صد در صد تقصیر خود ماست.

با تشکر از همه دوستان که تا این جا منو همراهی کردند.
یحیی بهمنی 16:56 چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390
6
 یحیی  بهمنی
آقای احمدی، چرا اینقدر خشن فکر میکنین؟
این که جنگ نیس! یه بازیه! بازنده‌‌هم نداره، تا بازیش هیچ وقت تموم نشه! آخه بازیش قشنگه! نه؟
یحیی بهمنی 17:24 چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390
6
 یحیی  بهمنی
جناب آقای والی، ضمن تشکر از وقتی که برای تایپ نظرتون گذاشتید، فکر نمیکنم باورهایی که اشاره کردید، اونقدرها هم رواج داشته باشه!
حداقل من که هیچ کدوم از مواردیکه ذکر کردید رو باور ندارم!

*بله، کوچکی نزد بزرگترها محبوب هست، اما نه خودش بلکه اون صفات قشنگی که در کوچیکترها وجود داره: عدم کینه ورزی، صداقت و خنده از ته دل و با تمام وجود ...
*فقیر و پولداری که مزین به اخلاق حسنه و تقوی باشند، از بقیه محترم‌ترند.
*زن جسمش ضعیف‌تر هست، اما روحش به وسعت آسمان‌ها
*پیر شدن تلخ است اما اگر به اندازه کافی در زندگیت، شیرین نبوده باشی!
....
مهدی نوروزی 18:24 چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390
5
 مهدی نوروزی
بابا بخندین بنده خدا یک مطلبی گذاشت فضا عوض بشه چرا اینقدر سخت میگیرین؟
مهدی ناظمی 21:47 چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390
6
 مهدی ناظمی
ای بابا...آقای بهمنی و شیریان عزیز ما که به خودمون مطمئنییییییییییییم بذارید تبلیغات بشه...آخه اون خانومه کارش با فروش تلویزیون و خرید یک ماشین ظرفشویی و ماکروفر راه میافتاد...دیگه چه ربطی به مردااا داره...حتما وضع مالیش خوب نبوده...حتما
روح اله حیدری 08:27 پنجشنبه 29 اردیبهشت 1390
6
 روح اله حیدری
دختر میره کتابفروشی میگه آقا ببخشید کتاب برتری زن بر مرد دارین ؟
کتابفروشه میگه : نخیر خانم ما اینجا رمان تخیلی نمی فروشیم !

جالب بود کلی خندیدم
دوستان لطفا شوخی های دیگرون رو جدی نگیرید !
ارش احمدی 08:48 شنبه 31 اردیبهشت 1390
8
 ارش احمدی
من با بحث شوخی موافقم ولی دوستان عزیز مطالب آقای والی در خصوص باورها یک مطلب بسیار بسیار مهم است که در زندگی همه ما وجود دارد چه روانشناسان چه کارشناسان دینی همه این مطلب را قبول دارند واین یک واقعیت است و خود هر فردی یک مقدار توجه کند متوجه این مطلب میشود
هرکس بیشتردر این حوزه کنکاش کند و درون خود را مطالعه کند و اصلاح و ویرایش نماید موفق تر در همه زمینه هاست
دوستان و سروران گرامی
مجموعه شناخت های انسان نحوه زندگی کردن او را شکل میدهد، شناخت ها را باید شناخت و البته خود شناخت را هم باید شناخت که شناخت دو حوزه اندیشه و انگیزه، فکرواحساس واز این دست را شامل میشود که از همان دوران جنینی شناخت های انسان شروع به شکل گرفتن میکند تا.....
مژگان فدایی 19:53 شنبه 31 اردیبهشت 1390
10
 مژگان  فدایی
باسلام
مسرورم از اینکه با کامنت های جالبتون رنگ وبوی بیشتری به روز نوشتم دادید.حقیقت امر اینکه بنده باقراردادن این پست میخواستم تعامل بیشتری بین دوستان برقرارشه تا صمیمیت بین دوستان هم بالاتر بره ودیگر اینکه ,آتیش زیر خاکستر میتونه برای همیشه خاموش شه فقط کافیه تفاوت های فردی یکدیگر وچگونگی برخورد بااین تفاوت ها رو بدونیم.هم آقایون وهم خانوم ها میتونن دربرخی موارد وبرای اشخاصی ایده آل باشن اما باید پذیرفت که هیچ شخصی همیشه وبرای تمامی اشخاص ایده آل نخواهد بود.جاداره ازتمامی دوستان تشکر کنم همچنین جناب والی بابت نکته سنجی دقیقشون.
حالا خداییش مرد ایده آل وجود دارهههههههه؟؟؟؟؟؟؟!!! شوخی کردم :)
ممنون از همراهیتون
یحیی بهمنی 17:14 یکشنبه 1 خرداد 1390
6
 یحیی  بهمنی
خانم مهندس فدایی؛ ضمن تشکر از نیت خیرتون (که البته اول وجود آتیش، دوم خاکستر روی آتیش و سوم خاموش شدن اون آتیشه در صورت وجود همگی باید به تفکیک بررسی بشن(!))، پیشنهاد میکنم، اگه اون خانوم جنگلیه رو دوباره دیدین، مطلب آقای مهندس صابربه آدرس ( http://saber.iiiwe.com/couples_fighting_live_longer/ )، درباره طول عمر زوج‌هایی که باهم دعوا میکنن رو به اطلاعشون برسونین، شاید تو آرزوی دومشون تجدید نظر کردن!
یحیی بهمنی 17:17 یکشنبه 1 خرداد 1390
6
 یحیی  بهمنی
راستی یه نکته کوچولو رو یادم رفت بگم؛ اونم اینه که برای خوشحال کردن یک زن...
یک مرد فقط نیاز دارد که این موارد باشد :

1. یک دوست

2. یک همدم

3. یک عاشق

4. یک برادر

5. یک پدر

6. یک استاد

7. یک سرآشپز

8. یک الکتریسین

9. یک نجار

10. یک لوله کش

11. یک مکانیک

13. یک متخصص چیدمان داخلی منزل

15. یک متخصص مد

16. یک روانشناس

17. یک دافع آفات

18. یک روانپزشک

19. یک شفا دهنده

20. یک شنونده خوب

21.. یک سازمان دهنده

22. یک پدر خوب

23. خیلی تمیز

24. دلسوز

25. ورزشکار

26. گرم

27. مواظب

28. شجاع

29. باهوش

30. بانمک

31. خلاق

32. مهربان

33. قوی

34. فهمیده

35. بردبار

36. محتاط

37. بلند همت

38. با استعداد

39. پر جرأت

40. مصمم

41. صادق

42. قابل اعتماد

43. پر حرارت



********بدون فراموش کردن :

44. تعریف کردن مرتب از او

45. عشق ورزیدن به خرید

46. درستکار بودن

47. بسیار پولدار بودن

48. تنش ایجاد نکردن برای او

49. نگاه نکردن به بقیه دختران

.
.
.

اوهوی غوله کجا داری در میری؟ وایسا هنوز حرفم تموم نشده...
سایه ذاکری 16:58 دوشنبه 2 خرداد 1390
10
 سایه ذاکری
وای ممنون آقای بهمنی.حسابی خندیدم.غوله هم کم آورد ما خانم ها هم باید حقیقتو خیلی صبورانه بپذیریم دیگه.چاره چیه؟
:))
سایه ذاکری 16:59 دوشنبه 2 خرداد 1390
7
 سایه ذاکری
خانم مژگان عزیز ممنون.حالو هوامونو عوض کردین
ارش احمدی 07:56 سه شنبه 3 خرداد 1390
5
 ارش احمدی
آقای بهمنی ذوقش بالاست باید ببینیم چی شده اینقدر ذوقش شکوفا شده؟!
یحیی بهمنی 12:22 سه شنبه 3 خرداد 1390
6
 یحیی  بهمنی
1) خانم مهندس ذاکری، سلام. قابلی نداشت.
2) از اینکه تونستم لبخندی دیگر به چهره یک هموطن بشونم خیلی خوشحالم.(البته قطعا این از صفای باطن خودتونه)
3) از اینکه "خیلی صبورانه" (!) ، "مجبورید"(!) "حقیقتو" (!) بپذیرید، واقعا دلم کباب شد. خدا صبرتون بده :)
4) از اینکه اعتراف کردید به این که حقیقته، شگفت زده‌ام!
---------
5) آقای مهندس احمدی، از تشویقتون ممنون؛ (البته من چون مثبت اندیشم، نمیگم تیکه بود!). احتمالا همون غول جنگلیه، دلش به حالمون سوخته و کمک کرده ذوقمون بالا بره! زیاد دنبال دلیلش نگردین!!

مخلص همه بر و بچ باصفای سایت...
مژگان فدایی 12:53 سه شنبه 3 خرداد 1390
7
 مژگان  فدایی
خواهش میکنم سر کار خانم ذاکری.
مژگان فدایی 13:08 سه شنبه 3 خرداد 1390
9
 مژگان  فدایی
جناب بهمنی بابت نکته کوچولوتون ممنون.خدمت شریفتون عارضم که پست جناب صابر رو مطاله کردم وقابل ذکر هست که دعوا وجدل میان زوج ها هیچ گاه باعث افزایش طول عمر نمیشه وبلعکس بالارفتن آمار جدل ها آثار نامطلوبی بر روی زوجین وهمچنین فرزندانشان خواهد گذاشت بنابر این اون خانوم هیچ وقت از آرزوی دومش بر نخواهد گشت.وجود آتش به علت عدم شناخت تفاوت هاست که قبلا هم عرض کردم,علت وجود خاکستر هم کوتاه اومدن های بیجای طرفین بدون حل مشکل است که مانند خاکستر ,مدتی شعله های آتش رو در خود پنهان میدارد,خاموش شدنش هم شناخت چگونگی بر خورد با تفاوت هاست.بحث در این باب بسیار است ومجال کم وگرنه مسرور میشدم این موضوع بیشتر بررسی شه.
سایه ذاکری 18:45 سه شنبه 3 خرداد 1390
7
 سایه ذاکری
جناب بهمنی روحیه شادتون تحسین برانگیزه.
ارش احمدی 08:01 چهارشنبه 4 خرداد 1390
6
 ارش احمدی
مهندس بهمنی عزیز شوخی متاهلی بود خیلی مخاصیم من ازاین بحثی که بین دوستان شکل گرفته که حاکی از نوعی محبت و دوستی و نزیکی بین برو بچ سایته خیلی خوشم آدم احساس لذت و شادی میکنم
یه جور احوال پرسی و گپه...